پست 1 : روزمرگی
بالاخره هر انسانی ممکن است در مسیر زندگی اش با سوال هایی مواجه شود که پاسخ آنها را در زندگی روزمره! خود پیدا نکند. معمولا اکثر این سوالات خیلی دردسر ساز به نظر نمی رسند و می توان آنها را در گنجه ای خاک خورده گوشه دلمان قایم کنیم تا بتوانیم به کارهای مهم!!! زندگی روزمره! مان برسیم.
اما خوب!...
به قول یکی از مشاوران دوره پیش دانشگاهی ام ، زندگی انسان ها مانند یک منحنی است. یک خط خم و راست بشو ، که اگر بخواهی کلش را بررسی کنی تنها بررسی چند نقطه مهم از آن برای تو کافی است.
نقاط بحرانی!!!!!1
نقاط بحرانی معمولا شامل مینیمم یا ماکزیمم های نسبی بود! یا مثل نقطه عطف ، کل مسیر منحنی را تغییر می داد. در واقع اگر بخواهیم تمثیلی از نقاط بحرانی برای زندگی انسان ها بیاوریم،
باید گفت:
نقاط بحرانی منحنی زندگی ، آن نقاطی است که کلا روزمرگی! انسان را برهم می زند.
برای خواندن باقی مطلب در "ادامه مطلب " منتظرتان هستم
معمولا این لحظه های مهم و حساس زندگی هستند که در آن معلوم میشود انسان چند مرده حلاج است.
لحظه هایی که ممکن است سرشار از غم باشد، یا فرصت هایی که اگر از آن خوب استفاده شود زندگی انسان را زیر و رو می کند.
در واقع میزان توانمندی هر انسانی را می توان از روی مواجهه او با همین نقاط دریافت.
نقاطی که در آن معماهای سر به مهری نهفته است که شما! بله خود شما! ... با مهارت و دانایی و توکل باید از آن سر در بیاورید.
معماهایی که بعضا پاسخشان در پاسخ به همان سوالاتی نهفته شده که شما از خیلی وقت پیش کنج دلتان دور انداخته اید و به آن سر نزده اید.
دقیقا همان سوال هایی که خدای بزرگ و مهربان سال ها پیش آنرا برای شما طرح کرد تا با پاسخ به آن برای این لحظه حساس آماده شوید.
ولی حیف!
الان که وقت پیدا کردن پاسخ به آن سوالها نیست!...
الان وقت آن است که جیرینگی آن پاسخ را از توی جیبت در بیاوری و با آن از این آزمایش حساس با سربلندی عبور کنی.
حالا واقعا مشکل ما آدم های امروزی کجاست؟
چرا خیلی از مواقع در مشکلات خود چنان در می مانیم که گویی ضعیف ترین مخلوق این عالم هستیم؟
یا چرا بعضی مواقع مشکلاتی برای خود به وجود میاوریم که حتی تصورش هم وحشتناک است؟
- چرا وقتی وارد دانشگاه می شویم،تا مدت ها از درست و غلط رابطه های عجیب و غریب دانشجوها سر در نمیاوریم ؟
- یا در فلان فتنه سیاسی ، حق را از باطل تشخیص نمی دهیم تا اینکه کار از کار بگذرد؟
- یا سر هر مصیبت و مشکلی که پیدا می کنیم به دنبال جواب می گردیم که "خدایا! چرا من؟ " ؟
- چرا به دنبال ازادی میگردیم در حالی که تعریف دقیقی از آزادی برای خود نداریم؟
.
.
مشکل در بی رنگی دنیا من و شماست.
مشکل در غرق شدن در روزمرگی2 است.
روزمرگی ، که درآن از صبح تا شب به دنبال چند هدف کاملا معلوم و از پیش تعیین شده و کلیشه ای می روی. تازه وقتی هم با تمام شور و نشاط به آن می رسی می بینی آنقدر ها هم که فکر میکردی ذوق نداشت.
می شود هر روز با یک عینک خاص به زندگی نگاه کرد،
یک روز با عینک سیاست ، یک روز با عینک تاریخ ، یک روز با عینک عشق، ...
اما تا ندانی که نمی توانی این عینک ها را بزنی.
باید دانست و فهمید و فکر کرد، تا بتوان دنیا را رنگی دید. با علم ، می توان همین روزمرگی های خسته کننده را هم رنگی دید
برای همین است که من عاشق کتاب خواندن هستم،
هر کتابی دنیای انسان را به یک رنگ در میاورد.
درست است که اینترنت و روش های جستجو برای اکثر سوالهای ما جوابی کوتاه وسطحی پیدا می کنند، اما کتاب را نباید رها کرد.
کتاب یک دنیای عمیق است3 که تورا با خود همراه می کند، و یک راز جدید را برایت فاش می کند.
قصد دارم از این به بعد به معرفی کتاب هایی بپردازم که خوانده ام یا در حال خواندنش هستم.
ان شا الله در هر کتاب سعی می کنم به یک سوال اساسی که از ذهنم خطور کرده پاسخ دهم.
و جنبه های مختلف اون کتاب رو بررسی کنم.
اینکه چه طور با این کتاب آشنا شدم؟
و ...
شما هم برام دعا کنید و باهام همراه بشین
و هم اینکه منتظر نقد و نظرهاتون می مونم.
برای همه آرزوی موفقیت و سلامتی می کنم.
یاعلی
1- دوستانی که ریاضی دبیرستانشان را خوب پاس کرده باشند حتما یادشان هست منحنی ها را چه جوری بررسی می کردیم.
2- اولش قصد داشتم بخشی از روزمرگی هام رو براتون بنویسم تا با گوشت و پوست و استخون معنی روزمرگی رو درک کنید. ولی بعد که نوشتمش از شدت خجالت پاکش کردم.
دیگه خودتون یه کم فکر کنید می تونید معنی روزمرگی رو پیدا کنید حتما
3- البته خوب به اصل و کیفیت کتاب هم خیلی خیلی ربط داره.
سلام
منتظر معرفی کتالهای شما هستیم خانوم معلم....
یاعلی