حدیث نفس

امام صادق علیه السلام : دل به نوشتن آرام می گیرد.

حدیث نفس

امام صادق علیه السلام : دل به نوشتن آرام می گیرد.

حدیث نفس

بسم الله الرحمن الرحیم
مدت های خیلی زیادی پیش، قصد کرده بودم این بلاگ رو به یه سمت و سوی خاص ببرم و براش یه عنوان تعیین کنم.عنوانی که بتوان در آن قدم زد و عمیق شد.تا اینکه همان مدت ها پیش! یکی از دوستان پیشنهاد کرد نقد کتاب هایی رو که میخونم بنویسم.تا هم خوانده هایم ثبت بشود و هم قلمم محکم تر.خوب برای آدم کتاب خونی مثل من این موضوع خیلی خوبی بود و خودم هم خیلی خیلی پسندیدمش.اما خوب ! امان از امتحان و درس و ...
البته خوب زغال خوب هم بی تاثیر نبوده :-)
تا اینکه بالاخره تعطیلات پیش آمده مناسبت خوبی شد برای آنکه یک یا علی بگوییم و شروع کنیم به نوشتن. جدی نوشتن و مستمر نوشتن. ان شا الله...
--------------------------------------
دانشجوی کامپیوتر هستم. برای خودم یه دنیای قشنگ دارم و توش زندگی می کنم.
و مطالب این وبلاگ هم گوشه ای از دنیای منه...

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

حاج اقا مجتهد تهرانی

روایت از امام رضا صلوات الله علیه منقول است که حضرت فرمودند: روزی زین العابدین صلوات الله علیه در مسجد الحرام در حال عبادت بودند که دیدند شخصی در حالی که طواف کعبه می‌کند بلند می‏گوید: 

اللهم انی اسئلک الصبر.

امام زین العابدین علیه السلام با دست مبارک زدند به شانه همین شخصی که طواف می‌کرد و فرمودند: با این دعا 
از خدا تقاضای بلا می کنی. ما سه نوع صبر داریم: صبر بر طاعت، صبر بر معصیت و صبر بر مصیبت. 


درخواست صبر، یعنی بلاهایی که سمت من می آید، تحملش را داشته باشم. معلوم می شود به سراغ خط بلا و مصیبت رفته‏ای و در آن خط داری کار می کنی و می‏خواهی پاد زهرش را به‏دست بیاوری که کمتر تحت فشار باشی. 

حضرت به او فرمودند: تو از خدا بلا می خواهی که می گویی: اللهم انی اسئلک الصبر. 

بجای این دعا بگو: اللهم انی اسئلک العافیهٔ و الشکر علی العافیهٔ . خدایا من از تو عافیت می‏خواهم . 

دقیقا ضد بلاء است این دعا و حتی توفیق شکر گذاری را هم درخواست می‏کنی. هم عافیت بده، هم توفیق 
شکرگزاری که به خاطر این عافیتی که به من دادی شکر هم بکنم. حضرت به آن شخص می‏فرمایند این را از خدا بخواه. روایت مفصل است. 

در ذیلش حضرت این جمله را فرمودند:سپاسگزاری از عافیتی که خدا داده، بهتر است از صبری که نسبت به بلاء 
داده است. زیرا در مورد بلا چاره نداری. بلاء آمده، چکار می خواهی بکنی؟ صبردر بلا ارزش زیادی ندارد. به همان مقداری که جزع و فزع نکنی ارزش دارد. اما جایی که خدا به تو عافیت داده، شکرش با اختیار خود تو است و فشاری هم بر تو نیست. ارزش این شکر، از ارزش آن صبر خیلی بیشتر است.

انسان باید نحوه دعا کردن را هم از اولیاء خدا بیاموزد. ما نمی فهمیم که چگونه دعا کنیم. اولیاء خدا ما را از نظر ایمان، ارزیابی می کنند، بعد به ما یاد می‏دهند چگونه دعا کنیم. حضرت به آن شخص فرمودند: تو کجا و صبر بر بلا  کجا! برو از خدا عافیت بخواه. بعد هم بر آن عافیتی که به تو داده است شکر کن که این شکر موجب افزونی عافیت هم می شود.
امام رضا

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!

سلام! ضامن آهو، دل شکسته من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید

نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است
مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!..

به پای در دلت، ای غریبه تنها
علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید

طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید

برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید.

شعر از "خدیجه پنجی"
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۳۸
زینب ...

می گن یه روز ، ﺩﻭ تا ﻭﻫﺎﺑﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻮﺍﺭﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ می شن
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍ ﺷﯿﻌﻪ ﺳﺖ . . .
تصمیم می گیرن ﮐﻪ شیعه رو ﺍﺫﯾﺘﺶ ﮐﻨﻦ؛
ﺍﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ:
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﺮﻡ ﻟﺒﻨﺎﻥ؛ ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺷﯿﻌﻪ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ؛اه اه اه نرفتم .
ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺑﺤﺮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ
قبول نکردم ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺴﺘﻦ . . .
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﻡ ﻋﺮﺍﻕ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻫﻢ ﭘﺮﺍﺯﺷﯿﻌﻪ
ﺍﺳﺖ؛
ﺭﻓﯿﻘﺶ ﮔﻔﺖ:ﺧﺐ ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺭﻭﭘﺎ؟؟ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻭﻧﺠﺎﻫﻢ ﺗﺸﯿﻊ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎ؛
ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺮﯼ
ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺑﺮﻣﯿﺨﻮﺭﯼ. . .
ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺗﺎ ﺧﺸﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ
ﺑﯿﺎﺭﻥ؛
ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺑﺸﻮﻥ ﺭﻭ
ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﺳﻔﺮ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ؟ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ
ﺗﻨﻬﺎ جایی هست ﮐﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﻧﺪﺍﺭه !!!


دوستان عزیزم ، این روزا برای پیروزی امت اسلام دعا کنید!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۴۸
زینب ...

قبل نوشت : این پست رو به دو دلیل گذاشتم ، یک، ثبت خاطرات و دو، یادآوری این موضوع به خودم و همه دوستای مخاطبم که گاهی برای خوشحال شدن اصلا نیاز نیست برنامه خاصی داشته باشی یا کلی فک کنی و خرج کنی، و... گاهی محبت به آدمای اطرافت قشنگ ترین اتفاق زندگیت میشه...




سه شنبه 12 شهریور... روز انتخاب واحد ما دانشجوهای فنی :)

مصادف با تولد فاطمه یکی از بچه های دانشکده صنایع و دوست جون جونیمون :)

از یک شنبه که چنان سرگرم کارآموزی و کارم و انتخاب واحد های مناسب و مهمونی و... بودییییییییییییم که اصلا نتونستم برنامه درست درمونی برای تولد فاطمه بریزم، 

البته خیلی تو فکرش بودم و دنبال یه ایده خوب میگشتم و جذاب ولی 

اصولا ایده هام یه کم دست نیافتنی به نظر می رسید


دیگه اینجوری بود که هر وقت یادش میوفتادم می گفتم حالا یه کاریش میکنیم ، 

....

 

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۲۵
زینب ...

بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست.گفتم: امروز می خرم.
وقتی به خانه برگشتم ……
فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت!!!
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
دانستم که دوستی بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد...


تو خود حدیث مفصل بخوان ...


پ ن : کم کم دیگه از این پستهای کپی شده در میام ایشالا... فقط چون قشنگ بود گذاشتمش

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۵۰
زینب ...

بازم خدا هست


یا الله...

ادرکنی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۵۴
زینب ...

به نام خدا...


الان دیروزه!

توی شرکت نشسته ایم...

اتاق ما سه تا میز کار و سه تا کارمند داره که توش کار می کنند. روی میز همکاری که پشت سر من هست یه تلفنه که کارهای عجیب غریبی!!! ازش بر میاد.

خلاصه ...

نزدیک های ظهر که میشه یکی از همکارهای آقا اتاق رو ترک می کنن تا خانومهای شرکت بیان تو اتاق ما تا ناهار بخوریم.

چند تا از خانومها صندلی های خودشون رو میارن تو اتاق و غذایی که تو ظرف یه بار مصرف ریخته شده رو برمیدارن و شروع می کنیم به حرف زدن و خوردن...

...

ساعت تقریبا نزدیکای یک ظهره ...

و تلفن معروف اتاق ما !!!! که گفتم کلا موجود عجیبی هستش ، شروع می کنه به اذان گفتن ...

اللللللللللللللللللللله اکبر و اللللللللللللللهههههههههههه اکبر........

الللللللل----------------


که یه دفعه یکی از همکارام که کنار دستم نشسته گوشی رو برمیداره و دوباره می زاره سر جاش.

و دوست تلفن من !!! خاموش می شه و دیگه صداش در نمیاد 

.

.

.

اذان ...

نوستالوژی کوچه ها و خیابون های زمان بچگی من ...

صدایی که حتی اگر بهش توجه نمی کردیم و نمی رفتیم نمازمون رو بخونیم

اما حداقل ش این بود که برای لحظه ای احساس آرامش همه وجودمون رو پر می کرد

و خدایی که سر وقت صدای بنده های مهربونش می زد

که 

حیِّ  ...

حیِّ علی خیر العمل...

اذان، یکی از مهم ترین و بزرگ ترین شعائر الهی که در بین مسلمانها هیچ وقت نمی میره

و چه پاداش هایی که برای موذن ذکر نشده در دین مهربانی ما ...

اما انگار 

این تکنولوژی ، گرچه خوبی هایی داشته .

اما الحق که کمر به قتل بعضی از ارزش های انسانی ما بسته.

اصلا اذانی که موذن بالای سرش نباشه همین می شه دیگه

اذان تکنولوژِیک 

...وقتی مزاحم ناهار من می شه ،

خاموشش می کنم

یا کانال عوض میکنم

اصلا انگار نه انگار که قراره این اذان یه تلنگر باشه برای من و تویی که درگیر کار و زندگیمون شدیم و از خالق دور افتادیم .

اصلا انگار نه انگاره که قراره این اذان بساط غفلت من و تو رو بهم بزنه و مزاحم روزمرگی های ما بشه...

اصلا انگار نه انگار...

اصولا اذان های تقلبی توان تغییر در انسان را ندارن...

حداقل نه آنگونه که ورژن زنده اش دارد...

چون اراده ای ندارن

خلوصی ندارن

با یک دکمه روشن می شن

و با یک دکمه خاموش

...

شهید اوینی

دیروز ...

داشتم فکر میکردم، 

اگر من پسر بودم

حتما در شرکتمان اذان می گفتم

اذان واقعی...

اذان
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۰۵
زینب ...

من کی خواب داشتم که الان داشته باشم هان؟؟؟

من اصلا از شب خوشم میاد

حس می کنم ستاره ها دارن نگاهم میکنن.

:)

=====================================================

باگ می دونید یعنی چی؟ باگ یعنی سوسک!!!!

اولین رایانه جهان یه اتاق بزرگ رو اشغال کرده بود و به سختی کار می کرد.

یکی از چالش های این رایانه نگهداری ازش بود

امان از این سوسک ها...

همیشه فکر میکردم فقط ایران سوسک داره ولی مثل اینکه اونجاهام( امریکا) از این موجودات مزاحم هست.

خلاصه این سوسک ها می رفتن تو دستگاه و برق میگرفتشون و جسدشون باعث خرابی کل سیستم میشد

برای همین از اون موقع به خرابی های نرم افزاری رایانه ها می گن باگ...

=====================================================

حالا قصه زندگی ما هم همین شده

یه برنامه کامل اعتقادی رو می نویسی تو ذهنت

بعد که یه جا کارت گیر میکنه و برنامه رو ران میکنی

تازه دستت میاد که بببببببببببببببببببببببلللللللللللللللللللللللهههههههه...

اوه اوه 

برنامه باگ داره و کار نمی کنه :(

=====================================================


قصه از این جا شروع میشه که یه روزی یه جایی یه بنده خدایی بهت میگه محبت اهل بیت برای کل دنیا و اخرتت کافیه

تو هم دندون طمع می بندی و می ری سراغش

از همون موقع یهو محبت اهل بیت !!! میاد سراغت...

همش هی میری مشهد،

وای خدا هر چی میخوای بهت می دن،

جز قشنگی ازشون هیچی نمی بینی ،

اتصالی بین تون برقراره که نگو،

همه چی داره خوب پیش میره ، دیگه تو مطمئنی که می تونی به این محبت تکیه کنی... و با خیال راااااااحت به زندگیت ادامه بدی...


تا اینکه زمزمه های یه مشکل سر راهت سبز می شه

اما تو خیالت راحته که مشکلی پیش نمیاد ، تا محبت اهل بیت هست! غمی نیست. همه چی حله

بله، مشکل شروع می شه

یه ماه 

دو ماه 

سه ماه...

کم کم احساس می کنی طاقت نداری دیگه ! زندگیت مختل شده و تو میخوای برگردی به حالت قبلت.

می ری سراغ توسل و دعا ... و همون حس قشنگی که بهت دست می ده . تو میدونی که اهل بیت کریم هستن، و تو رو تنها نمی زارن . تو می دونی که همه چی حل می شه.

هیچ وقت نمی تونی انکار کنی که چه آرامشی قلبت رو پر میکنه وقتی با اهل بیت دردو دل می کنی. و اشک... 

اما 

چرا این ماجرا تموم نمی شه؟

مگه تو درخواست نکردی؟

ماه ها پشت سر هم میان و میرن، و تو همچنان پشت در خونه اهل بیت نشستی و منتظری تا در رو به روت باز کنن. 

مزه قشنگ توسل به اون ها هیچ وقت از زیر زبونت بیرون نمیره . حاضر نیستی از دم در خونشون بری ، اصلا اگر از این جا بری کجا رو داری که بری؟ هان ؟ نداری هیچ جایی به این خوبی نداری...

حداقلش اینه که قلبت گاهی آروم میشه


اما یه سوال ؟؟؟؟

اگر واقعا اهل بیت کریم هستند، 

یعنی اون امام علی(علیه السلام) که من می شناسم!

یا اون حضرت زهرا(سلام الله علیها) یی که من می شناسم!

کسی رو این همه وقت پشت در خونشون نگه نمی دارن...

لااقل بهت میگن قراره چه اتفاقی بیوفته ! 

یه ساله همین جوری رو هوا!!!!!!

دا را را راااااااااااااااااااااااامممممممم...

باگ :(

این رابطه باگ داره

مطمئنی می شناسی اون کسایی که الان اسمشون رو اوردی؟

اقا یکی بیاد باگشو بگیره

من مدت هاس با این موضوع در کلنجارم.

دیگه مشکلم اصلا برام مهم نیست

این باگه اعصابم رو خورد کرده

امام هشتم





۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۰۱
زینب ...