حدیث نفس

امام صادق علیه السلام : دل به نوشتن آرام می گیرد.

حدیث نفس

امام صادق علیه السلام : دل به نوشتن آرام می گیرد.

حدیث نفس

بسم الله الرحمن الرحیم
مدت های خیلی زیادی پیش، قصد کرده بودم این بلاگ رو به یه سمت و سوی خاص ببرم و براش یه عنوان تعیین کنم.عنوانی که بتوان در آن قدم زد و عمیق شد.تا اینکه همان مدت ها پیش! یکی از دوستان پیشنهاد کرد نقد کتاب هایی رو که میخونم بنویسم.تا هم خوانده هایم ثبت بشود و هم قلمم محکم تر.خوب برای آدم کتاب خونی مثل من این موضوع خیلی خوبی بود و خودم هم خیلی خیلی پسندیدمش.اما خوب ! امان از امتحان و درس و ...
البته خوب زغال خوب هم بی تاثیر نبوده :-)
تا اینکه بالاخره تعطیلات پیش آمده مناسبت خوبی شد برای آنکه یک یا علی بگوییم و شروع کنیم به نوشتن. جدی نوشتن و مستمر نوشتن. ان شا الله...
--------------------------------------
دانشجوی کامپیوتر هستم. برای خودم یه دنیای قشنگ دارم و توش زندگی می کنم.
و مطالب این وبلاگ هم گوشه ای از دنیای منه...

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

به نام خدا


" حتی کمرنگ ترین نوشته ها نیز ، از قوی ترین حافظه ها قوی تر است "


خیلی وقت بود دلم میخواست این مطلب رو مستند کنم، تا پسفردا که رفتم به دیار باقی و بچه ام(!!!!!) گذرش به وبلاگ من خورد ، با خوندن این مطلب این جرقه در ذهنش ایجاد بشه که این سنت حسنه رو باید زنده نگه داره.


شهری که من در اون متولد شدم

یک سنت قشنگ دارد...

برای عید فطر

سر زندگان به مردگان ! ...

این سنت در کاشان همیشه رسم بوده وهست.

روزهای عید فطر هیچ جا به اندازه قبرستان های شهر شلوغ نمیشه.


ما هم با اینکه تهران هستیم اما عید فطر ! حتما باید بریم کاشان.

پدرم اصرار زیادی روی این موضوع داره

.

.

.

ما دوتا مقبره خانوادگی داریم که هر سال به اون سر میزنیم

یکی شاهزاده ابراهیم، که خانواده مادریم اونجا هستن

و یکی هم امامزاده حبیب موسی ، که خانواده پدریم اونجا هستن...


سر زدن به مردگان ، گرچه اسم خبیث و ترسناکی داره ، اما رسم جالبیه ، که حتی یه دختر امروزی مثل من هم ازش خوشش میاد.

-  وقتی برای دیدن تمام اعضای فامیلت نیاز نیست یه مهمونی خیلی بزرگ بگیری،

کافیه بری کنار مقبره مادر بزرگت تا همه رو ببینی

-  یا نیازی نیست کلی خرج کنی، به مقبره که میرسی هر کسی یه بسته شیرینی یا شکلات یا یه ظرف میوه آورده و تارف میکنه و همه به اندازه کافی ازشون پذیرایی میشه.

-  روزی که گرچه توی قبرستونی !!! اما به برکت اون عید ! صدای خنده و سلام احوال پرسیت گوش فلک رو کر می کنه

-  روزی که اگر آدم باهوش وحواسی نباشی ، حتی شاید یادت بره یه فاتحه بخونی ... اما مهم اینه که یاد عزیزان از دنیا رفته ات رو زنده می کنی

-  مخصوصا اگر مثل من، مقبره اجدادت کنار امامزاده هم باشه، یه روز همراه با زیارت هم خواهی داشت.


درسته که دارم کشش میدم ، و از اصل متنم دور میشم، اما واقعا شاید لازمه یه کم بیشتر مقدمه بگم :


شاهزاده ابراهیم :


پدر بزرگ ، مادر بزرگ (فرشته زندگی من) ، پسر دختر داییم ( که 1.5 سالش بود که فوت کرد) ، و عمه های مادرم اونجا خاک هستند.و ما هر سال بهشون سر می زنیم...

- سید بزرگواری که سرایدار اونجا هستن.

- سردر این بنای زیبا، که تمثالی از حضرت علی علیه السلام و یک شیر بزرگ است...

- حوضی که وسط بنا قرار داره و ماهی های قرمز و توپولویی که سالهاست تو این حوض دارن زندگی میکنن...

یادمه همیشه ازاینکه توش نیوفتم میترسیدم

- شربت های آبلیمو

- ظهرهای عاشورا و دسته کشی هیئت ها ...

و تمام خاطراتی از زندگی من ،که با این قبرستان زیبا و دوست داشتنی گره خورده.

یادش به خیر قبل از اینکه مادر بزرگم فوت کنه، عیدها که می رفتیم" شازده براهیم" چشممون به دستای مامان بزرگ بود و ساندویچ های نون و پنیر و سیب زمینی ش...

مزه لقمه لقمه محبت های مادر بزرگم ، هنوز هم زیر زبونمه...


امامزاده حبیب بن موسی :


مزار پدر بزرگم ، دو عموی شهیدم ، و خانواده پدریم

مزار شاه عباس اول!!!!


مزار خانوادگی آیت الله یثربی ( از علمای معروف شهر کاشان)

با اینکه خیلی اینجا سر نمی زنم،

 با اینکه خاطره چندان پر رنگی از اینجا ندارم ، یعنی خاطراتم قد نمی ده به اینجا!!!

و با اینکه شاید خودمم باورم نشه!

ولی شاید اینجا یکی از نقطه عطف های زندگی بوده باشه.

روزی که عمو حسینم دستمو گرفت تا نقطه نقطه فضای امامزاده رو که فضای کمی هم نیست نشونم بده.

شاید اون روز روزی بود که احساس کردم بعضی قبرها هنوز هم زنده هستند...

و بعضی هاشون از من زنده ترند...


و من دارم به نقطه عطف متن خودم نزدیک میشم....


توی یکی از پستو های امامزاده.

در حاشیه قبرستان

دری هست

که بالای اون پرچم سبزی انداختن

حتی جاکفشی هاشم سبزه

کلی پله که می ری پایین.

یه عالمه قبر...

و یه پستوی دیگه

و فضای جدید

فضایی وسط یکی از زیرزمینهای قبرستان...

که در اون عطر زندگی به مشام میرسه

مزار شیخ محمد پشت مشهدی

فضایی که نه تنها رنگش سبزه

بلکه نفسهاشم سبزه

و یک قبر نسبتا ساده

مقبره یک سید بزرگوار

از نسل امام سجاد

کسی که هیچ چیز ازش نمی دونم

و دقیقا نمی دونم چیکاره بوده و چرا اینقدر هوای مزارش عزت و شرف داره

فقط میدونم یه عالم بزرگواره

که درکنارش میشه نفس!!! کشید

و از همه اونچیزایی که بهش وابسته ای دور شد

از همه حاجت هایی که کنار بزرگان و یا سر نماز حتی!! به یادشون میوفتی

از کارای خوب و بدی که کردی

از آدمهایی که دم در منتظرت هستن

از ضربان قلبت که تند تند میزنه

...

و یه حس آرامش

علامه سید محمد تقی پشت مشهدی

یک قبر غریب و دور

همراه حسی قریب و زندگی بخش

سید ...

شما یکی از نقاط عطف زندگی من هستی.

شما یکی از لحظه های زندگی من هستین که در اون یاد گرفتم میشه جاودانه بود. 

می شه حتی بعد از مگر هم در گوشه دنج و آرام به زندگی ادامه داد.

....

شمایی که نمی شناسمتان ، اما همین که نسبتان به امام سجاد میرسد برایم کافی است

شمایی که پس از مرگت از من زنده تری،شمایی زندگی می بخشی...

و امید

شمایی که بدون هیچ دلیلی در کنارتان احساس آرامش میکنم

...

من هر سال عید فطر به این امامزاده حبیب بن موسی میایم

تا

شما را زیارت کنم

و از وقتی شما را زیارت کرده ام

بیشتر به این رسم کهن علاقه مند شده ام...



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۳۷
زینب ...


پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در ایام ماه مبارک رمضان، به صورت روزانه توصیه‌های کاربردی رهبر انقلاب درباره نماز، نهج‌البلاغه، قرآن و معنویت که در بیاناتشان به آن پرداخته‌اند را به ترتیب در سه دهه ایام ماه مبارک رمضان منتشر می‌نماید.
***

انس با قرآن دلهاى ما را با معارف قرآن آشناتر خواهد کرد. هرچه در دنیاى اسلام کمبود هست، بر اثر دورى از معارف الهى و معارف قرآنى است. قرآن کتاب حکمت است، کتاب علم است، کتاب حیات است. حیات امتها و ملتها در آشنائى با معارف قرآن و عمل به مقتضاى این معارف و عمل به احکام قرآنى است. انسانها اگر طالب عدالتند و از ظلم بیزارند، راه مبارزه‌ى با ظلم را باید از قرآن فرا بگیرند. انسانها اگر طالب علمند و به وسیله‌ى معرفت و آگاهى و علم میخواهند زندگى را رونق ببخشند و راحت و رفاه را براى خودشان تأمین کنند، راهش به وسیله‌ى قرآن نشان داده میشود. انسانها اگر در پى ارتباط با خداى متعال و صفاى معنوى و روحى و آشنائى با مقام قرب الهى هستند، راهش قرآن است.

ضعف ما امت مسلمان، عقب‌ماندگى ما، کج‌رفتارى‌هاى ما، کج‌تابى‌هاى ما در مسائل اخلاقى و زندگى، همه‌ى اینها ناشى از دورى از قرآن است. ملتهاى مسلمان بر اثر حاکمیت طغیانگران و طاغوتها - که قرآن مخاطبان خود را این همه از طاغوتها برحذر داشته است -  خونشان مکیده شد؛ نه فقط خون اقتصادى‌شان، نه فقط منابع حیاتى و معادن زیرزمینى و نفت و امثال اینها، بلکه روحیه‌ى ایستادگى‌شان، مقاومتشان، طلب علوّ و عزت در دنیا هم از ملتهاى مسلمان گرفته شد. ملتهاى مسلمان به فرهنگ خودشان پشت کردند، فرهنگ مادیگرى را پذیرفتند. با اینکه بظاهر ما کلمه‌ى «لا اله الّا اللَّه» گفتیم، در طول زمان مسلمان بودیم، اما فرهنگ غرب و معارف غرب در دلهاى ماها اثر کرد و ماها را از حقایق دور کرد. آن وقت نه فقط اقتصادمان را، عزت دنیوى‌مان را از دست دادیم، بلکه اخلاق و معالم اخلاقى‌مان را هم از دست دادیم. ما اگر دچار تنبلى هستیم، اگر دچار ضعف و سستى هستیم، اگر دلهاى ما با یکدیگر مأنوس نیست، اگر در میان ما بدخواهى وجود دارد، اینها از آثار فرهنگ تزریقاتىِ تحمیلىِ ضد اسلامى و غیر اسلامى است.


 نقش قرآن این است که ما را از لحاظ ماده و معنا اعتلاء ببخشد؛ و این کار را قرآن میکند. کسانى که با تاریخ آشنا هستند، نمونه‌هایش را در تاریخ دیدند؛ و ما مردمِ این زمان، در زمان خودمان داریم نمونه‌هایش را مشاهده میکنیم. یک نمونه، همین شما ملت عزیز ایران هستید. شما خیال نکنید در دوران رژیمهاى طاغوتى - چه رژیم پهلوى، چه قبل از آنها رژیم قاجار - ملت ایران ذره‌اى اعتبار در محیط بین‌المللى داشت؛ نداشت. این استعداد جوشان و متراکمى که در ملت ما هست، مثل یک گنجینه‌ى فراموش شده‌اى، مثل گنجى در ویرانه‌اى مدفون شده بود؛ مگر به صورت تصادفى، یک فردى خودش را نشان بدهد، که نشان نمیداد. این همه جوان فعال و پرنشاط و مبتکر و علاقه‌مند به پیشرفت کشور که امروز شما ملاحظه میکنید در عرصه‌هاى مختلف افتخار مى‌آفرینند، عزت مى‌آفرینند، نام نیک براى ملتشان درست میکنند؛ خب، جوانها آن روز هم بودند، اما به خاطر غلبه‌ى طواغیت، این حرفها دیگر نبود.

 به همین اندازه که ما یک قدم به سمت قرآن، به سمت معارف قرآنى برداشتیم - که آنچه که ما به سمت قرآن حرکت کردیم، واقعاً یک قدم هم بیشتر نیست - خداى متعال به ما عزت داده است، به ما حیات داده است، به ما آگاهى و بصیرت داده است، به ما قدرت و قوّت بخشیده است. ملت ما امروز یکى از زنده‌ترین و قوى‌ترین ملتهاى دنیاست. استعداد متراکم و جوشان وآمادگى و مشاهده‌ى پى‌درپى پیشرفتها در عرصه‌هاى مختلف؛ امروز وضع کشور ما اینجورى است. ملتهاى دیگر هم ملت ما را تحسین میکنند
منبع : http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=23380

۱۳۹۰/۰۵/۱۱

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۳۷
زینب ...

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۷
زینب ...

بسم الله الرحمن الرحیم...

شما دارین نظرات شخصی من رو میخونید.نظراتی که خودم میدونم در خیلی از موارد شاید خام باشند، و در طول زمان پخته شوند. ولی انسان

تا نظرش را نگوید،

تا شخم نزند ذهنش را،

که پخته نمی شود...


قصد نوشتن این مطلب را نداشتم.

اما به نحوی حس کردم مجبورم

جای این مطلب شاید، در میان سایرین خالی باشد...


چند روز پیش امام خامنه ای در جمعی از دانشجویان به برخی پرسشهای ما پاسخ گفتند.

نکات زیادی را مطرح کردند که یکی از آنها پاسخ به رابطه میان تکلیف گرایی و نتیجه گرایی بود.

افسران - تکلیف گرایی یا گل به خودی؟!(لطفا کمی وقت بذارید و بخوانید)


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۷
زینب ...

خواستم یکی از حکمت های نهج البلاغه رو تو این پست بزارم.

به نظرم هیچ حکمتی قشنگ تر از این نیومد


امام امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:


"کوچ نزدیک است."


همین...


افسران - یتیمان کوفه باز بی پدر شدیم


پ ن : تا حالا شده از ته دلتون نیت کنید و بعد قرآن رو باز کنید تا ببینید چه آیه ای میاد؟؟؟بعد یهو ببینید آیه عذاب اومده مثلا !!!! چه حسی بهتون دست می ده دقیقا اون موقع؟؟؟؟ :(

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۴
زینب ...

بسم الله الرحمن الرحیم


مدت های خیلی زیادی پیش، قصد کرده بودم این بلاگ رو به یه سمت و سوی خاص ببرم و براش یه عنوان تعیین کنم.

عنوانی که بتوان در آن قدم زد و عمیق شد.

تا اینکه همان مدت ها پیش! یکی از دوستان پیشنهاد کرد نقد کتاب هایی رو که میخونم بنویسم.

تا هم خوانده هایم ثبت بشود و هم قلمم محکم تر.

خوب برای آدم کتاب خونی مثل من  این موضوع خیلی خوبی بود و خودم هم خیلی خیلی پسندیدمش.


اما خوب ! امان از امتحان و درس و ...

البته خوب زغال خوب هم بی تاثیر نبوده بالاخره  

تا اینکه بالاخره تعطیلات پیش آمده مناسبت خوبی شد برای آنکه یک یا علی بگوییم و شروع کنیم به نوشتن. جدی نوشتن و مستمر نوشتن. ان شا الله...

-------------------------------------------------------------------------------------------------

تب های دیگه ای هم در این بلاگ هست که من توش مطلب می زارم...

مثل مالتی مدیا و کارهای گرافیکی من ...

از اون ها هم بازدید کنید

و اگر پیشنهادی یا انتقادی داشتین خوشحال می شم بشنوم

یاعلی

۱۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۳
زینب ...

دیروز... 6 مرداد 92 وسطای ماه مبارک رمضان

ساعت 3 بعد از ظهر بود که از شدت بی آبی و گرسنگی!!!! روی تختم ولو شده بودم و چشمام باز نمی شد.

که تلفنم شروع کرد به زنگ زدن... تلفن رو جواب دادم ، الهام بود. مونده بودم با من چیکار داره که زنگ زده؟

که یهو گفت زینب، خانوم **** یه دونه کارت برات از دفتر نهاد گرفته برای دیدار امروز آقا با تشکل های دانشجویی!!!!!!!!!!!!!!

خشاباداااااااااااااااااااااا...

من ؟ کارت ؟ آقا ؟ دیدار ؟ امروز ؟ تخت خواب؟

یعنی انگار که یه دست جوجه کباب زده باشم بر بدن، برق از سرم پرید و سر حال شدم.

البته این اولین بار نبود که میرفتم بیت رهبری. یه بار دیگه هم سر اربعین امام حسین علیه السلام رفته بودم. اما اون سری آقا فقط یه گوشه نشسته بودن و خیلی هم دیده نمی شدن. در ضمن حرف هم اصلا نزدن.

با الهام هماهنگ کردم و راه افتادم سمت خیابان پاستور... بیت رهبری... حسینیه جماران.

کیف و گوشی رو تحویل دادیم و وارد حسینیه شدیم. بعضیا شخصا برای آقا نامه نوشته بودن و دم در تحویل انتظامات می دادن.

حال وهوای حسینیه پر شده بود از شور و شوق دانشجوهای تشکل های مختلف. همه جور آدمی دیده میشد.صدای زیبای مداحی امام زمان عج تمام فضای حسینیه رو پر کرده بود. خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان دنبال سوژه میگشت تا مصاحبه بگیره. سالن نسبتا کوچیک حسینیه با بیش از  5 تا دوربین گنده فیلم برداری میشد و دو سه نفر عکاس هم عکس میگرفتن.

از دیدن عکاس حسینیه خیلی ذوق کردم. همیشه وقتی به سایت آقا سر میزدم از قسمت تصاویرش استفاده می کردم و دعا به جون عکاسش می کردم. کلا تو دلم خیلی باهاش دوست شده بودم.

البته ما خانوما خیلی استرس نداشتیم. نه به خاطر فیلم و نه عکس. آخه می دونستیم که اینجا رسم نیست عکس و فیلم ناموس مردم پخش بشه. حتی عکس خواهران تو سایت آقا هم گذاشته نمیشه یعنی میشه ولی فقط خوباش گذاشته میشه. و این باعث می شد زیر اون همه فیلم برداری هر جلف بازی که میخواستیم در بیاریم !!!!

مداح حسینیه بعد از اینکه مداحیش تموم شد اشاره کرد که شعری که بعد از ورود اقا باید خونده بشه رو تمرین کنیم. و شروع کردیم.

ایشون میخوندن ما هم پشت سرشون...

سرزده از مشرق جان نور قرآن ، نور توحید              تا ظهور دولت یار در دل ماست شوق و امید

ای زمین سرشار نورت - ای زمان گرم از حضورت       قلب هستی بیقرار ِ - مژده صبح حضورت

.

.

.

شعر دو تیکه بود. شیش هفت بیت اولش و فقط میخوندیم. اما قسمت دوم همراه با سینه زنی بود،که حال و هوای شعرو یهو عوض میکرد و می رفت تو فضای روضه، که من خیلی دوست داشتم.

خانه جان شعله ور شد از غم جانکاه مولا                راه شیعه تا همیشه را عزت راه مولا

کوفه امشب بیقرار و - چشم هستی لاله گون شد            ناله کن محراب مسجد - فرق مولا غرق خون شد

.

.

.

ای پسر فاطمه ... منتظر تو هستیم...

خلاصه همین جوری همه در حال تدارک مراسم بودن که یهو همه جمعیت پا شد و شروع کرد به شعار دادن.

صلی علی محمد ... رهبر ما خوش آمد...

همه با شور خاصی داد میزدن. با اینکه تقریبا جلوی سالن بودیم هیچی نمیدیدیم.

اما انگار اقا وارد شده بودن. همه که نشستن اقا رو دیدم! روی صندلی مخصوصشون نشسته بودن. مسئولین هم اون گوشه حسینیه بودن . که از بینشون اقای دکتر عین اللهی و وزیر علوم رو تونستم تشخیص بدم.

می دونید چیه ! اصلا اصرار ندارم اون هیبت همراه با محبتی که تو چهره امام خامنه ای دیده می شد رو براتون توضیح بدم. همه ساکت بودن و فقط به آقا نگاه می کردن.هر حرکت کوچیک ایشون حواس همه رو جمع میکرد. نمیدونم کلمه ای برای توضیحش ندارم....

ایشون فوق العاده ان. لبخند روی لباشون... از ته دل براشون آرزوی سلامتی کردم.

شاید اگر مصر هم یکی مثل شما رو داشت آقا جان ! الان اینقدر وضعش دلخراش نبود. خدایا شکرت...

مجری رفت پشت تریبون و از اقا اجازه خواست که شروع کنه.

آقا از پشت میکروفون گفتن : بله ، حتما ، ما درخدمت شما هستیم.

دوتا از بچه ها که پشتم نشسته بودن تا صدای آقا رو شنیدن از شدت ذوق یه جیغ کوتاه کشیدن ، که وااااااای چه قدر ایشون دوست داشتنی هستن... معلوم بود دفعه اولشونه ایشون رو از نزدیک میدیدن.

نماینده تشکل ها ، دونه دونه می رفتن پشت تریبون . نقاط قوت وضعفشون رو میگفتن. انتقاد میکردن.به چالش میکشیدن. تعریف میکردن . ملایم بودن .خشن بودن...

همه حرفی زده شد. هر کسی انتقادی میکرد. آقا هم خیلی جدی نت برمی داشتن. به بعضی حرف ها میخندیدن،به بعضیا با جدیت گوش میدادن... 

مجری که پایین پای تریبون نشسته بود ،وقت نماینده ها که تموم میشد شروع میکرد به سیخونک زدن به پای طرف، که یالا تمومش کن. اصلا متوجه نبود جلوی رهبر انقلاب نشسته. اونقدر شیطونی کرد که نگو...

به قول زینب کشت خودشو از بس شیرین زبونی کرد جلوی آقا، آقا هم به کاراش می خندید و ما هم... بد هم نبود البته. نمکی بود برای مجلس.

هر نماینده که حرفش تموم میشد . میرفت پیش آقا و باهاش در حد 30 ثانیه خصوصی صحبت میکرد. بعضی ها دست اقا رو می بوسیدن... بعضیا طرح های خودشون رو مستقیما به دست آقا می دادن.اکثرا هم چفیه اقا رو میگرفتن که دیگه وسطش صدای مسئولان در اومد که اینقدر چفیه اقارو نگیرین... تو تصویر برداری به مشکل بر میخوریم...

حرفای آقا اما... بوی امید می داد.

بوی تلاش و جدیت.

میگفتن دانشجو باید جوینده دانش باشه.

ایشون خیلی صریح گفتن آرمان های امام بدون نیروی جوانی شما جوانان به هیچ جا نخواهد رسید

از منطق گفتن، و اینکه برای انتقاد نباید از خشونت و شدت استفاده کرد.

فضای دانشجویی باید آرام باشه.

می گفتن بحث کنید ، بحث خوبه... اما مثل طلبه ها بحث کنید، که هنگام مباحثه شده با کتاب تو سر هم بزن و هم رو تیکه پاره کنن ( عین صحبت خودشون بود) اما بعد از مباحثه با می رن با هم آب گوشتشون رو میخورن...


یه لحظه حس کردم آقا چه قدر ناراحتن. اونجا که در جواب رسیدگی به جنایت سران فتنه 88 شروع به شکایت کردن. می گفتن خود اقایون رسما اعتراف کردن تقلبی درکار نبوده. پس چرا اینکارو با مردم کردن؟ اگر مردم مثل بعضی کشورهای الان به جان هم میفتادند چی میشد؟ اگر خدا کمک نمی کرد این قضیه جمع نمی شد. چرا این اقایان به اصطلاح ، نا نجیب جوابی برای اعمالشون نمی دن؟ ما بارها پرسیدیم! نه فقط در مجامعه عمومی ، بلکه در جمع هایی که میتونستن جواب بدن! اما پاسخی نمی دن... 

چه قدر حرفها از ایشون در خاطرم هست. با اینکه گشنه بودم و خسته شده بودم اما صداشون رو خوب میشنیدم.

اصلا صدای آقا راحت به گوش و دل میشینه.

به قول زینب که تمام مدت جلسه دیوانه کرده بود منو :

کاش ما هم دختر اقا بودیم

کاش حداقل نوه اش بودیم

دیگه عروس اقا که میتونستیم بشیم!!!!!

همسایشون!

نگهبان؟

خادم؟

...

..

.

بعد هم نماز مغرب و عشا پشت سر امام خامنه ای... که واقعا صفایی داشت...

و بعد هم افطار.

ایشالا  که دفعه اخر نباشد این دیدار من و آقا...

ایشالا نماینده بشم و برم پشت اون تریبون...

با خودشون حرف بزنم.

و بعد هم برم پیششون.

و ازشون التماس دعا بخوام.

و بگم اقا ! تورو به خدا برای من دعا کنید...

آقا ما پشت شما و آرمان های اماممون میایستیم.

ما از اوناش نیستیم ...


۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۰۳
زینب ...